مقدمه:
امید، عشق، صلح کلماتی هستند که هر کدام به تنهایی میتوانند شروع معجزهای باشند. در روزهایی که این کلمات برای سرزمین ما کمرنگ شدهاند بهانهای کردیم آنها را برای یک دورهمی از جنس امید: «چگونه تلاش کنیم تا دنیا جای بهتری برای زندگی باشد؟»
راستی فکر کردهایم در این باره نقش فرد فردمان چه خواهد بود؟
دهکده کتاب بازی و اندیشه در روز چهارشنبه 27 آذر 1398 میزبان ضیافتی بود از جنس آگاهی. دورهم جمع شدیم تا راه چارهای بیندیشیم برای مرهم زخمهای جامعه. برای کارهای سادهای که میتوان انجام داد تا لبخند را جایگزین یاس و درماندگی کنیم. فراموش نکنیم جامعه از تک تک ما تشکیل شده و باید نقش خود را جدیتر بببینیم.
دورهمی دهکده کتاب بازی و اندیشه با موضوع «چگونه تلاش کنیم تا دنیا جای بهتری برای زندگی باشد؟» با حضور علیاکبر زینالعابدین و غزال نصیری و گروهی از همراهان همیشگی دهکده از جمله رویا شهری، محبوبه نجفخانی، معصومه نفیسی، فاطمه معدنی، ندا حیدری، پگاه وزیری برگزار شد.
این دورهمی با پخش انیمیشنی به نام volunteer your time که با موضوع این دورهمی مرتبط بود آغاز شد. در ادامه با توجه به موضوع دورهمی و به خواست کارشناسان مهمان به شکل هماندیشی و گپ و گفتوگو ادامه پیدا کرد. مادران، پدران و معلمان شرکتکننده در محیطی صمیمی از دغدغههایشان صحبت کردند و به هماندیشی پرداختند. در پایان هم به پیشنهاد غزال نصیری راهکارهای خود را بر روی برگههای کاغذ نوشتند تا با انتشار آنها بخشی از سهم خود را در ساختن دنیای بهتر ایفا کنند.
ناامیدی و بیهویتی در نسل جوان
عمدهترین دغدغه حاضران در این دورهمی ناامیدی و بیهویتی بود که گریبانگیر نسل جدید شده بود و بخش عمده گفتوگوها حول محور این موضوع بود.
زینالعابدین با اشاره به این مساله که خیلی از اتفاقاتی که در دنیا رخ میدهد در اختیار ما نیست و با اشاره به این که دکتر علی صاحبی از روانشناسان برجسته که تجربه زندگی، تدریس و درمان بیماران در کشورهای گوناگون را داشته معتقد است که جغرافیا تعیینکننده حال خوش نیست و کسی که حالش بد است در هیچ نقطهای از دنیا حالش خوب نمیشود، ناامیدی را انتخاب ما در برابر اتفاقات عنوان کرد.
کودکان را با افراد امیدوار و خوشبین به زندگی آشنا کنیم
نصیری در پاسخ به این مساله گفت که کودکان درباره این دنیا آگاهی ندارند و این ما هستیم که دنیا را به آنها معرفی میکنیم. آنها فکر میکنند ما از دنیا هم آگاهی داریم. در حالی که ما فقط کمی تجربه بیشتری از آنها داریم. بنابراین هر گونه که دنیا را به آنها معرفی کنیم از ما میپذیرند. یکی از کارهایی که ما میتوانیم انجام دهیم معرفی کردن افرادی است که به زندگی خوشبین هستند. برای نمونه میتوانیم عکسی از این نشست را به آنها نشان بدهیم و بگوییم: «ببین حداقل این تعداد افراد امیدوارند و معتقدند که دنیا جای خوبی است و زندگی ارزشمند است. تو هم میتوانی امیدوار باشی. میتوانیم فهرستی از کارهایی که دیگران برای بهتر کردن دنیا انجام میدهند را به او نشان بدهیم و از او بپرسیم حالا تو میخواهی چه کار کنی؟
در صحبت کردن با کودکان مراقب حرفهایمان باشیم
هر حرفی که میزنیم 70 در صد آن فقط کلماتی است که میخواهیم بگوییم که من حرفی دارم و 10 درصد معنا و 20 درصد تکرار آن معنا است. من قبل از حرف زدن با هر کودکی به آن 10 درصد فکر میکنم که چه چیزی را میخواهم به آن کودک منتقل کنم. من به او میگویم که دنیایی که تو را به آن دعوت کردم جای فرصتهاست اما هر نقطهای از آن فرصت ویژهای را در اختیارت میگذارد. در یک کشوری فرصتی که در اختیارت است آن است که گلی را که از شاخه کنده شده بکاری. جای دیگر فرصتی که وجود دارد این است که گلی را که قبلا کاشته شده آبیاری کنی. جای دیگر اصلا نمیدانند گل چیست و قرار است تو گل بکاری. بچه جان تو به این دنیا آمدی تا کاری برای آن انجام بدهی. یا فرصت را پیدا کن یا از فرصتی که به تو داده شده استفاده کن. به این ترتیب کودک میآموزید که از چه زاویهای به مشکلات نگاه کند.
از انتشار اخبار بد خودداری کنیم
زین العابدین در بخشی دیگر از صحبتهایش به بحث شایعات اشاره کرد و این که بخشی از این خبرها را شایعه تشکیل میدهند .بنابراین باید با آگاهی با آنها برخورد کرد. علاوه بر این تفسیر و موقعیت ما در برابر رخدادهاست که تعیین میکند خبری خوب است یا بد. او درباره بحران هویت ملی هم به حجم تمایل به مهاجرت در میان بزرگسالان اشاره کرد. برای کودکان به معنای این است که ایران جای خوبی برای زندگی کردن نیست و میهندوستی معنای خود را از دست میدهد.
ما به کودکان خود چه ارائه کردهایم؟
رویا شهری نیز درباره بحران هویتی کودکان گفت: «این جلسه نشستی برای به دست آوردن راهکار برای نوجوانان نیست. آنچه که میبینیم آن چیزی است که ما برایشان به وجود آوردهایم. اگر امید ندارند اگر هویت ندارند اگر عرق ملی ندارند مشکل ماییم. امروز «از چه به کودکان خود دادیم؟» با هم گفتو گو کنیم. آیا از امید حرف زدیم؟ از امید خواندیم؟ کنارشان رویاپردازی کردیم؟ آیا کمک کردیم که خاطرات مشترکی بسازیم که خودشان را به سرزمینشان وصل بدانند؟ ما چقدر شکرگذار آدمهای تاثیرگذار بودیم؟ آیا امید را ترویج کردیم و بابت امیدهایمان ایستادیم؟
ما تنها با سرمایه اقتصادی زندگی نمیکنیم
زین العابدین در بخش دیگری از سخنان خود نیز با اشاره به چهار سرمایه مادی، اجتماعی، روانی، تخصصی افراد در زندگی گفت: «ما با سرمایههای مختلفی زندگی میکنیم بخش زیادی از ناامیدیها هم اکنون ناشی از مشکلات اقتصادی است. سرمایه مادی، فقط یکی از سرمایههای ماست. اما ما به کودکانمان چنین منتقل کردهایم که فقط با سرمایه مادیمان زندگی میکنیم. برای همین است که همه از پیر و جوان به دنبال خبرهای اقتصادی خوب هستیم. در حالی که بیشتر مراجعهکنندگان به روانشناسان ثروتمندان هستند.
تصویر منفی از دنیا به کودکان نشان ندهیم
نصیری در پاسخ به سوال مواجه شدن کودکان با خبرهای بد گفت وقتی کودکتان با سوالی درباره یک خبر بد به سراغ شما میاید مانند آن است که لقمهای را به جای آن که قورت بدهد در دهانش نگه داشته است. او لقمه را جلوی شما درمیآورد و میگوید مامان، بابا قورتش بدهم یا نه؟ تو داری دنیا را به من معرفی میکنی. وقتی کودکتان به شما میگوید «مامان بچهها میگویند همه چیز گران شده» در چنین مواقعی باید بگوییم بله گران شده ولی در ادامه باید به او بگوییم که ما چگونه بر این مشکل چیره هستیم. من مامان و بابای تو چگونه زنده میمانم. خیلی از ما تجربه بمباران را داریم. من فکر میکنم که سه یا چهار سالم بود که جنگ تمام شد. بمباران برای من یکی از مفرحترین و هیجانانگیزترین لحظههای زندگیم بود چون به محض این که آزیر قرمز را میکشیدند میدویدیم سمت زیر پله و مادرم اولین چیزی را که برمیداشت یک کیسه تخمه بود و بعد چراغها را خاموش میکردیم و هر کس باید یک خاطره خندهدار را تعریف میکرد. این هنر مادرم بود. چند وقت پیش که برای کار به یک مهدکودک رفته بودم زیرپلهای دیدم که به یک اتاقکی راه داشت با خودم گفتم چه جای باحالی برای آزیر خطر. انگار که برای من با یک تفریحی عجین شده است این به این معنی نیست که کلهام مثل کبک زیر برف است و نمیدانم در پی آن آژیر مرگ و از دست دادن است اما این مسائل به کودک ربطی ندارد چون او نه نقشی در این جنگ دارد و نه میتواند در جلوگیری از آن نقشی داشته باشد.
برای ساختن هویت ملی باید طعم خوش فرهنگمان را به کودکان بچشانیم
او در بخش دیگری از صحبتهایش درباره هویت از تجربه کودکیاش صحبت کرد. او گفت: «هویت من در عین سختی ساخته شد. برای من سوال بود که چه میشود که همه برای رزمندهها لباس و غذا جمع میکنند، چه کسانی که در جبهه کسی را دارند چه ندارند، به جنگ اعتقاد دارند چه ندارند. وقتی اسیری آزاد میشد برای من سوال بود که چرا همه از آزادی او خوشحالند. من کودک سهم خودم را برمیداشتم، فارغ از هر گونه نگاه سیاسی، این که آزادی خوش است، همکاری خوش است. همکاری آدمها را دور هم جمع میکند. برای من از جنس دورهمی پختن لواشک بود از جنس پختن آش نذری بود. آیا برای کودکانمان چنین تجربههایی را خلق میکنیم؟
خاطرات مشترک بسازیم
انسانها با ریشههای هویتیشان از زندگی رزق میگیرند. هر چقدر این ریشه قویتر باشد این شاخ و برگ گستردهتر به دنیا خدمت میکند. یک شهروند اجتماعی وقتی ریشهاش در خاکی است از شاخ و برگ و میوهاش به دنیا میدهد و آن خاک آن جایی است که تو فرهنگ را به فرزندت معرفی میکنی. فرهنگ یعنی زیست اجتماعی که مزه خوشی را به کودک میچشاند و برای کودک میارزد که اهل آن باشد. چرا کودک بیسکویت را به بروکلی ترجیح میدهد؟ چون خوشمزهتر است. آیا ما توانستیم مزه خوش فرهنگمان را به کودکمان بچشانیم؟
وقتی کودکی شب یلدا در مغازهها انار میبیند، در خانه مادربزرگش انار میبیند، در مهدکودکش انار میبیند دیگر انار برایش هر چیزی نیست. اگر ما دلمان برای کشورمان میتپید به خاطر این بود که میتوانستیم دستجمعی ترانهایی را بخوانیم. چقدر بلدیم که با بچههایمان درباره قصه مشترکی صحبت کنیم؟ در چنین حالتی است که هویت اجتماعیاش رزق میگیرد. میخواهیم کودکمان هویت ملی داشته باشند چقدر بلدیم با مزه خوش این هویت را برایش بسازیم؟ در این صورت آسیب حرفهای منفی کمتر میشود.
برای من سوال است که چگونه در اردوگاه داخائو مادری تصمیم میگیرد که بچهدار شود. آیا غیر از این بود که به زندگی امیدوار بود؟ همین که ما داریم نفس میکشیم و وارد اتاق گاز خودساخته نشدهایم به این معناست که به زندگی امیدوار و خوشبین هستیم و بیانصافیم اگر این امید را به کودکانمان نشان نمیدهیم.